اسلام به عنوان عقیده را،باید در قرآن،زندگی پیغمبر(ص)،شناخت اصحاب و پروردگان نمونهء مکتب اسلام شناخت؛یعنی همان منابعی که امروز،حتّی در میان دانشمندان اسلامی و برنامهء رسمی تحصیلات اسلامی،متروک مانده،و در میان مردم مجهول است.
اشعار شعرای جاهلیّت عرب،در مدارس اسلامی،به عنوان متن ادبی تدریس می شد؛امّا نهج البلاغه هرگز و به هیچ عنوان!
فلسفهء یونانی ها و منطق ارسطو،برنامهء درسی بود؛امّا تفسیر قرآن،نه.سیرهء پیغمبر اسلام(ص) و شرح حال و افکار و شیوهء زندگی و مبارزات ائمّه(ع)مطرح نیست!
قرآن و طرز فکر و شیوهء زندگی پیغمبر(ص) و پروردگان وی،همیشه می کوشند تا افکار مسلمانان را از مسائل ذهنی و طرح معمّاهای غیر واقعی و تفکّر در مسائل غیبی،و بحث از آن چه بی ثمر است،یا غیر ممکن،متوجّه زمینه های عینی و عملی و مثبت کنند.
معنویّت چیست؟معنویّت،یک چیز ذهنی و خیال پرستانه نیست.معنویّت نیز،مانند تمدّن و علم،احتیاج به ساختار اجتماعی،قدرت،تکامل،لیاقت و آگاهی دارد.جامعه ای که جهل و فقر در آن وجود دارد،همان طور که زندگی مادّی ندارد،حتماً زندگی معنوی هم ندارد.من لا معاش له،لا معاد له...
ما به یک انقلاب فکری و به یک انقلاب اسلامی احتیاج داریم؛تا اسلامِ توجیهی و تمکینی و تسلیمی و سنّتی را،تبدیل به یک اسلامِ انتقادی و اعتراضی و تهاجمی و حاکم بر سرنوشت زمان،و زمامدار تاریخ بکنیم.
کفر آگاهانه،از دین جاهلانه،مقامی برتر دارد؛و من،از نظر اسلام،ارزش «ابوالعلاء مُعِرّی» و «ابن ابی العوجاء» را،از همهء خوارج،بیش تر می دانم.چون اگر دین ندارند،لااقلّ شعور دارند!
هیچ خونی به ناحقّ نمی ریزد؛و هیچ مرگی،اگر در راه حقّ باشد،به نابودی منجرّ نمی شود؛و هیچ خفقانی،اگر حلقوم،حلقومِ حقیقت گو باشد،به خاموشی نمی گراید.بلکه هر خونی،قطره ای می شود،که با آن قطره،«یک کتابِ اسلام شناسیِ بهتر» بنویسند.
امام حسین(ع)،بزرگترین شکست خوردهء پیروز تاریخ بشر است!
ادامه دارد...